روزنامه



مدتی شده که استرس مثل خوره به جانم افتاده و جانم را می‌خورد. امروز از صبح روی یک پروژه نشسته‌ام و کلی برایش زحمت کشیده ام و پاورپوینتش را هم درست کردم که در وقت مناسب اون رو ارایه بدم . فعلا برای شروع این پست رو نوشتم تا بعد خدا چه خواهد .


شرایط زندگی هر کسی برای خودش سخته . دیروز داشتم با دانیال حرف می‌ زدم . می گفت که داره خوب کار می کنه . پول خوبی هم درمیاره . اما واقعا دلیلی برای زندگی نداره . از طرفی یکم وضعیت کاریش سخت شده و نیاز به یک پارتنر رو حسابی توی زندگیش احساس میکنه . ولی هرگز این پارتنر رو نداشته . همیشه درگیر کار بوده و هم گیم میزده و هیچ وقت فرصتش رو پیدا نکرده که دنبال یه پارتنر باشه و حالا باید فشار زیادی رو تحمل کنه . من داشتم به حرف هاش فکر میکردم و فکر میکنم حرفش بیراه هم نیست . 

من هم الان شرایط سختی دارم . اما وجود یک پارتنر توی زندگی بهم خیلی زیاد کمک کرده . به طوری که حتی مواقعی که کاملا down میشم خیلی کمکم میکنه . سعی میکنه من رو خوشحال کنه به هر روش و طریقی که هست . شاید دانیال الان تونسته باشه یه شرایط نیمه ثابت برای خودش درست کنه و با کارهای نقشه کشی و این چیزها تونسته باشه یه امنیت مالی نسبی برای خودش درست کرده باشه ولی میدونم دانیال هم مثل من استرس داره و همش دنبال اینه بره دنبال کارهایی که واقعا دوستشون داره . براشون میخواد تلاش کنه ولی این انرژی که مجابش کنه که کارش رو کمتر کنه و بره به سر علاقه هاش نیست و نبودن یه پارتنر باعث شده که دانیال ترسوتر و ناامید تر به زندگی باشه به طوری که گاهی در مورد خودکشی حرف بزنه.

میشد خودم پارتنرش میشدم . ولی خیلی دوست دارم براش یه پارتنر پیدا کنم . چون خودم دارم تاثیر یه آدم رو تو زندگیم به وضوح احساس می‌کنم. نظر شما چیه؟


دنبال زندگی بهتر دوییدن چقدر سخت شده . ولی همیشه سعی کردم قوی باشم .  همیشه سعی کردم توی هر کاری که شروع می کنم نهایت سعیم رو بکنم . امروز یک نمونه کارم رو فرستادم و با این متن روبرو شدم که نمونه کارت به درد ما نمی خوره . مهم هم نیست . گاهی فکر می کنم برم با کسی و کمکش کنم کاری کنه و هرچی سود کردیم نصف نصف . دوست داشتم مثل یکی از دوستام ویدیو یوتیوب بسازم و استریمر بشم . ولی کامپیوترش رو ندارم که بازی کنم . ندارم که استریم کنم . اصلا همین وبلاگ رو هم با یک نت زخمی می نویسم . ولی دارم سعی میکنم تلاش کنم . 

اگر یه روزی یکی از شما هم اومد توی این وبلاگ و شرایطش مشابه من بود باید بهش بگم که بجنگه . مثل من که تسلیم نمیشم . کار میکنم و پول هام رو جمع می کنم و کارهایی که دوست دارم رو انجام میدم . یکی از دوستام میگه میخواد پول هاش رو جمع کنه و یک استودیو خانگی درست کنه و من هم گفتم کمکش میکنم . ولی همش در حد کمک کردنه . 

نمی دونم از کجا میایین اینجا . ولی یه نصیحتی حرفی بهم بزنید که بتونم خودم رو جمع کنم . بی پول شدن بدترین دردیه که برای هر پسری می تونه رخ بده 


درست از لحظه‌ ای که دلم خواست یک وبلاگ باز کنم و بنویسم از دل نوشته هام و روز نوشته هام ، اونقدر دده و افسرده بودم که باز تصمیم به حذف همین وبلاگ هم گرفتم . تحقیقی که برای دانشگاه نوشته بودم به اتمام رسیده و فایل پی دی افش رو به همراه اسلاید ها و همه فایل‌ هاش به استاد ایمیل شده و منتظرم ببینم کی وقت ارایه میده که چهار نمره ارایه رو بگیرم . اما واقعا حال و حوصله این وضع زندگی رو ندارم . مدتیه که بیکار شدم و در خانه نشستم . 

امروز با یکی از دوستان برای جدی‌ تر گرفتن کاتلین صحبت کردم . من دوست دارم یک برنامه نویس بشم . ای کاش کسی بود که می تونست به من کمک کنه . خیلی دوست دارم برنامه نویسی و چیز هایی که برای کامپیوتر هستن یاد بگیرن . با اینکه درس دانشگاهم هیچ ربطی به کامپیوتر نداره ولی دوست دارم انصراف بدم . اصلا برام پولی که ازش درمیاد هم مهم نیست . فقط عاشق این کارم .

دوست دخترم هم مدتیه اذیته از دست من چون همش درگیر هر کاری هستم و درگیر درسم و وقت کمی براش میگذارم و کاملا هم درکش می کنم . چون هر پسری این انرژی رو حداقل برای دوست دخترش میذاره ولی من این کار رو نمی کنم . 

به قول بوکفسکی واقعا ادم ها در ۲۵ سالگی تمام می شوند .

 

کاش بیایین منو پیدا کنین


زله تهران که اومد مجبور شدیم سوار ماشین بشیم و بریم به یک جای امن . پس توی خیابون‌ ها می‌ چرخیدیم و من مردم رو تماشا می‌ کردم . همه بیرون بودند . انداختیم به اتوبان امام علی و رفتیم و یک جایی که احتمالا خیابان دور دور هم بود ایستادیم . اولین بار بود که اینقدر واضح اختلاف طبقاتی رو می‌ دیدم . ماشین هایی که تا ۵ میلیارد تومان قیمت داشتن مشغول جولان دادن در خیابان ها بودن . و شخصی داشت گل می فروخت سر چهار راه . چقدر دیدن این فاصله طبقاتی تخله . یعنی دولت مردای ما نمی بینن یا شاید هم می بینن و اولویت های مهمتری دارن .

یکی از دلایلی که هیچ وقت حتی حاضر نیستم توی رویاهامم رییس یک جای عمومی که با زندگی مردم سر کار داره بشم (چیزی مثل رییس جمهور) اینه که به محض دریافت مسولیت اگر همچین صحنه ای رو ببینم خودم رو مقصر می دونم و قطعا خودم رو می کشم . میگم حاصل تصمیم گیری های من شده این وضع .اما امثال ترامپ هم شاید بی خانمان ها رو می بینن و براشون اولویت چیز دیگه ایه . چیزی که از دنیا و اخبارش می فهمم اینه که ت مدار بودن شغلی نیست که منافع خلق و مردم توش باشه . مهم نیست چپ باشه راست باشه بالا باشه پایین باشه چه حزب و تفکر و ایدولوزی باشه . ت مدار میاد که امنیت زندگی خودش رو تامین کنه ت مدار میاد که چوپانی کنه . قرار نیست کسی برای مردم قدمی برداره . شعار ها قشنگن ولی قدمه کجاست؟

توی اکثر کشور ها همینه . مردم به فدای من . باید به اوج چی رسیده باشی که مثلا این وضع رو ببینی و بعد اصلا برات مهم نباشه :)


یک ویدیویی رو دیدم که یک در اون عرض می ‌کرد که توحید در دین توهمی بیش نیست و فقط ارادت به علی (ع) است که دین است . واقعا از شنیدن چنین چیزی ناراحت شدم . تا آنجایی که سال‌ های سال است می دانیم که اصول دین توحید ، معاد و نبوت است که در شیعه ۱۲ امامی که ما باشیم عدل و امامت هم جزوی از اصول دین محسوب می شود . بله که امامت هم جزوی از اصول دین است و ارادت به شخص حضرت امام علی (ع) هم جزوی از اعتقادات دینی است ، اما آیا همین امروز اگر حضرت علی در جامعه ما بود همین شرمنده اش نمی شد از زدن این حرف؟

حضرت علی (ع) برای توحید سرش به دو نیم تقسیم شد . پسرش حضرت امام حسن برای همین توحید و معاد و نبوت ، جگر مبارکش در تشت بیرون آمد و سر سالار شهیدان هم  برای همین توهید و معاد و نبوت و در نهایت دین بریده شد . آیا این شرمنده امامان و معصومین نمی شود؟

نه فقط در دین که ما انسان ها این روز ها خیلی بت پرست شدیم . حتی طرفداری بیش از حد از هنرمندان هم گاهی به درجه بت پرستی می رسد . گاهی باید برای همین بت پرستی های مان هم یک حد و مرزی بگذاریم که شرمنده خداوند و دین اسلام نشویم . چگونه ممکن است که توحید که یکی از اصول و پایه های دین است توهم باشد ؟ همه ما به ۱۲ امام ارادت ویژه و خاصی داریم . اما این ارادت باعث نمی شود که اصول دین را زیر سوال ببریم چون میدانیم که این حرف ها فقط ما را در مقابل امام دوازدهم شرمنده می کند .

من معمولا دوست ندارم در مورد مسایل اعتقادی صحبت کنم چون به نظر من دین من یک مساله شخصی است . اما این بار حس کردم که به دین من توهین شده و ای کاش که کمی در بت پرستی هایمان و حرف هایی که میزنیم دقت بیشتری داشته باشیم تا بیشتر از این شرمنده ائمه معصومین نشویم .


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها